بی عنوان



اینجا ،این روز ها ، بدون دقت به هیچ علائم نگارشی و لفظ قلم می نویسم . بنظرم فرقی نمیکنم فاصله ی سنی یا مکان هایی کاملا متفاوت یا حتی شکل و قیافه مهم این است که دلت برای یک نفر پر بکشد! برای آغوشش.بوسیدنش. .برای صدا زدن هایش . وقتی نباشد،تو تنها و تنها و افسرده میشوی . نمیدانم چرا امده ام اینجا و بعد این همه داستان مینویسم شاید چون میدانم کسی اینجا نیست. اما لذت بزرگ . و باورنکردنی است وقتی اسمت را صدا میزند.قدر این نعمت را بدانیم .
اون شبی که حالم بد بود ، تنها راهی که به ذهنم رسید در اون اشفته بازار ،خواب بود . صبح با صدای گنجشک ها از خواب بیدار شدم . حس کمرنگ اما قشنگی از زندگی بود . امروز ، با صدای کلاغ ها از خواب پاشدم . تو دلم گفتم ی نشونه ی خوبه . شاید از کلاغی خبری بشه . گوشیمو چک نکرده بودم و رفتم سراغ ! بعد که گوشیمو برداشتم دیدم چه کلاغ های خوش خبری چه پیامی انگار حال دلم خوب شد. خیلی حس قشنگی بود .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

یادداشتهای یک ذهن ناقص Joe تجهیزات تعمير تردميل zamanisports.com نوستالژی فوتبال بادام زمینی روکش دار مجمع خیرین مدرسه ساز ابهر پارس عمران